فرق بین جویندگان حقیقی با مدعیان:
( 2998)پیش آنکس که نه صاحب اشتری است |
|
کو درین جست شتر بهر مری است |
( 2999)زین نشان راست نفزودش یقین |
|
جز ز عکس ناقهجوی راستین |
( 3000)بوی برد از جد و گرمیهای او |
|
که گزافه نیست این هیهای او |
( 3001)اندرین اشتر نبودش حق ولی |
|
اشتری گم کرده است او هم بلی |
( 3002)طمع ناقهی غیر روپوشش شده |
|
آنچه زو گم شد فراموشش شده |
( 3003)هر کجا او میدود این میدود |
|
از طمع همدرد صاحب میشود |
( 3004)کاذبی با صادقی چون شد روان |
|
آن دروغش راستی شد ناگهان |
( 3005)اندر آن صحرا که آن اشتر شتافت |
|
اشتر خود نیز آن دیگر بیافت |
( 3006)چون بدیدش یاد آورد آن خویش |
|
بی طمع شد ز اشتر آن یار خویش |
( 3007)آن مقلد شد محقق چون بدید |
|
اشتر خود را که آنجا میچرید |
( 3008)او طلبکار شتر آن لحظه گشت |
|
مینجستش تا ندید او را بهدشت |
( 3009)بعد از آن تنها روی آغاز کرد |
|
چشم سوی ناقهْ خود باز کرد |
جُست: جُستن.
عکس: یعنی بازتاب و تأثیر روحانی.
هَیها: سر و صدا، و در اینجا کنایه از کوشش و تلاش است.
رو پوش شدن: کنایه از غافل ساختن.
آنچ از او گم شد: حقیقتى که از آن غافل بود.
هم درد صاحب شدن: با او در جست و جو شرکت کردن.
صاحب: محقق.
دروغش راستى شد: «مشاهدت ثمره مجاهدت است.»[1]
او طلبکار شتر...: چون به جد در پى محقّق مىرفت او نیز گمشده خود را یافت.
تنها روى آغاز کرد: تقلید را رها کرد و پى تحقیق افتاد.
ناقه خود: استعاره از حقیقت فراموش شده.
( 2998) اما آن کسى که شتر نداشته و شتر جوییش فقط محض همسرى با شتر گم کردگان است. ( 2999) از این نشانى راست که از شتر مىدهند براى او یقین حاصل نمىشود مگر از انعکاس حال کسى که واقعاً شتر گم کرده است. ( 3000) او از گرمى و جدیت کسى که راستى شتر جو بوده بو مىبرد و مىفهمد که این همه خوشحالى و هاى هوى او بىمورد نیست. ( 3001) او در این شتر حقى نداشته ولى او هم آخر شترى گم کرده. ( 3002) و طمع شتر غیر رو پوش گشته و گم کردهاش فراموش شده. ( 3003) و هر کجا شتر گم کرده راستین مىرود این هم مىدود و از طمع صاحب درد هم مىگردد.( 3004) وقتى دروغگویى با راستگویى همراه شد ناگهان دروغش مبدل براست مىگردد. ( 3005) در آن صحرا که شتر شخص راستگو رفته بود این هم شتر خود را در آن جا مىیابد. ( 3006) وقتى شتر خود را دید گم کرده خود را بیاد آورده از شتر دیگران طمعش قطع مىگردد. ( 3007) و وقتى شتر خود را دید مقلد محقق گردید. ( 3008) او آن لحظه طالب شتر شد که او را در دشت دید. ( 3009) پس از آن دیگر بناى تنها رفتن گذاشت و بشتر خود چشم باز کرد.
صحبت در مورد کسی است که مدعی حقیقتجویی میباشد، اما ممکن است او هم به حقیقت برسد. مولانا میگوید: حتی آن مقلد یا مدعی هم در جستوجوی حقیقتی است، اما فرق بین جویندگان حقیقی با مدعیان در این است که مدعی، حجابی از طمع پیش چشمِ باطن دارد و گم شده خود را اگر هم ببیند، نمیشناسد. مولانا معمولاً محقق را به معنی خداجوی حقیقی در مقابل مدعی و مقلد بهکار میبرد. صحبت دربارهْ کسی بود که به تقلید از حقیقت، سخن میگوید و گاه تقلید او به تحقیق میانجامد. در این مرحله است که او تکروی آغاز میکند، زیرا دیگر نیاز ندارد که مقلد و همراه دیگری باشد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |